۱۳۸۸/۸/۱۰

نظری بر سخنان اخیر آیت الله خامنه ای

جناب آقای خامنه ای


نمیدانم چگونه باید با شما سخن گفتن را آغاز کنم و همین ندانستن من، در نحوه ارتباط و سخن گفتن با شماست که باعث تاخیر در نوشتن من شده است. صحبتهای شما را گوش دادم مثل همیشه، مثل همه سالهای پیش، از خرداد سال 68 به بعد. من و ما، همیشه به کلام شما گوش کردیم و با آن خو گرفتیم. اگر آرام بودید، آرام شدیم و اگر تند و آتشین، ما هم تند و آتشین شدیم، یعنی اطاعت مطلق و تسلیم محض. از آنکس که به ولایت زمان شناخته شده است. آن جوان دانشجو نمی دانست که چرا به شما انتقادی نشد، چون نه ما، نه رسانه ها و نه هیچ کس و هیچ چیز فکر نمی کرد که باید انتقاد کند. چرا؟ چون شما را طور دیگری می دیدیم، می سنجیدیم و در طبقه ای فراتر از خودمان قرار داده بودیم. با اعتماد و اطمینان چشم و گوش بسته.
چه شد و چه گذشت بر ما، چه حالی بود که الحق و الانصاف چه سخت روزگاری که گذرانیده و میگذرانیم. در این چند ماهه اخیر که ناگهان پرده ای از جلو دید و بصیرتمان کنار رفت و آن چیزهایی را دیدیم که هیچگاه نباید میدیدیم و نباید هیچگاه به حقیقت می پیوست و نه حتی می باید تصور آن در ذهن و فکر ما شکل می گرفت ولی متاسفانه آنچه نباید می شد، شد. دیده شد، شنیده شد و در ذهنها بیش از آنچیزی که بود شکل گرفت و قطعات دیگری هم به آنها ملحق شد و آن زمان، این ما بودیم گیج و مبهوت و هنوز هم اثر آن بهت در ماست.
برادر محترم: از بعد این حوادث بارها آرزو کردم که ای کاش لقب اسلام و مسلمان را از خودمان برمی داشتیم.
ایکاش جای دیگری می بودیم و زندگی می کردیم تا از سنگینی این القاب و تبعات آن خلاص می شدیم.
آنقدر آرزوهای واهی کرده ام که رنگ و بوی زندگی را فراموش کرده ام. دیروز که جمعی از مردم، در استقبال رئیس جمهور مورد تایید شما و نه مورد قبول مردم را دیدم، در جامعه اسلامی متعلق به شما
از نگاه های مردم
از خود مردم
از رفتار مردم
و از هر چه متعلق به شما و اسلام شما و طرفداران شما است بیزاری جستم.
برادر عزیز گفتید: از مواجهه مردم با مجموعه ای که صادقانه و بدون سوء نیت وارد میدان انتخابات شدند و من ندانستم کدام مجموعه صادق را گفتید و کدام میدان انتخابات را.
من کوچک و ساده ام و با خود می گویم آیا می شود من لحظاتی را درک کنم، صحنه هایی را ببینم، چیزهایی را بشنوم که آن مقام رفیع، آن ولایت زمان و آنکه به ادعای خودش پدر ماست، آن را درک نکرده، ندیده، نشنیده که چنین کورکورانه در رسانه غیر ملی می نشیند و آرام از صداقت و بی سوءنیتی می گوید.
در این مجموعه صادق تو را به خدا با صداقت از جرم و گناه محرز شده ی ندا بگویید که محکوم به مردن شد. یا نه از نام گمشده و مفقود ترانه موسوی، از داستان واقعی محسن روح الامینی و از دیگرانی که در سیستم صادقانه و بدون سوءنیت شما گرفتار حبس و هتک حرمت و ... شدند. خوشا به حال شما که در چنین شرایطی باز هم می نشینید و در جمعی از نخبگان و تحصیل کردگان و فرزانگان با هم شیرین و امید بخش صحبت می کنید و ساعات خود را می گذرانید و از پیشرفتهای محسوس مادی، معنوی، علمی و اخلاقی می گویید. از آنچه شما می بینید و عده ی قلیلی و من نوعی و خیلی ها از آن نمی بینیم .
می نشینید و از ایجاد کرسی های آزاد فکری وسیاسی صحبت می کنید، ولی سخن گفتن چه راحت است. آیا شما تا بحال از گروه مخالفانتان در رسانه ها، مجامع عمومی و یا نه در دیداری خصوصی چیزی شنیده اید؟ چه برسد به کرسی آزاد. حتی می خوانم که بعد از صحبت آن دانشجو در جواب اینکه تقاضای ادامه دادن و یا ندادن می کند، می گویید از اول هم وقت نداشتید یا قریب به این مضمون. یعنی در جمع کوچکتان نیز جایی برای انتقاد و یا گوشی برای شنیدن وجود ندارد.
جناب خامنه ای: از صدا و سیما و ناتوانی در نشان دادن واقعیت و پیشرفت ها و امیدوار شدن نسل جوان و سرافرازی مردم می گویید، ولی کدام واقعیت؟ کدام پیشرفت؟ از کدام امید؟ کدام سرافرازی.
من جوانم و واقعیت را با گوشت و پوست خود می بینم و نیازی به نمایش آن ندارم. لحظه ای که در جلوی درب مسجدی جوانی را به نادرست ترین شیوه می رانند تا نیاز خود را به جای دیگری ببرد.
لحظه ای که زن جوانی خود را کامل پوشانده تا شاید آبروی مالی ریخته شده اش، پوشانده شود. درب مسجد می ایستد تا از مسلمانان و نماز خوانان جامعه اسلامی شما، درخواست کمک کند.
هزاران لحظه نه زیبا و واقعی دیگر
لحظه های زندگی با مردم
لحظه های سخت گذران مایحتاج خانوار
لحظه های سخت کتک خوردن جوان ایرانی در کشور خودش
لحظه های هجوم و حمله ی نیروهای تحت امر شما
آیا باز هم باید بگویم از لحظات واقعی یا کفایت است.
ولی یک سوال شما در کدام برج و بارو زندگی می کنید؟ در کجای کشور ایرانید، که آنچه من و ما دیده ایم نمی بینید و نمی دانید؟ نکند شما هم در زیر هاله ی دروغین نور آقای احمدی نژاد هستید که به قدری نورش زیاد است که جلوی دیدها را گرفته. نکند شما به رسانه ها دسترسی ندارید؟ نکند شما ستون سخنان مردم را نمی خوانید؟ نکند شما به رسانه ملی خودتان هم نظری نمی افکنید تا لحظات پیشرفت و زیبای ساقط شدن دین و اصول و احکام شرعی اسلام را ببینید؟ شما کجا هستید؟ ای کاش ما هم آنجا بودیم که شما هستید و آن بهشتی که شما دیدید ما هم می دیدم، ولی نه چه آرزوی بدی کردم . دوست ندارم هیچوقت جای شما یا حتی یکی از پایین ترین مسئولین شما بودم، چون نه من مسلمانم و نه ادعای آن را دارم، ولی از آنچه در دین و باور دارم در یک نما از رهبری می شناسم که در شستن لباس به خانمی در سرما کمک می کند و آدرس او را می گیرد تا به او رسیدگی کند و در عوض از چیزهایی که نیست نمی گوید. او که حتی پای روی چمن نمی گذارد و از قانون کشور دیگری حتی اگر امری ضروری در دین خودش است، اطاعت می کند چه برسد به اینکه پا بر روی خون و حقوق دیگران بگذارد.
شما آقا: ما علاقه مند به همانهایی هستیم که شما ادعا کردید، عناصر صحنه گردان هستند و گفتید که در ساعات اول پیغام خصوصی دادید و نصیحت کردید. ای کاش برای اینکه من و آنهایی که کشته شدند، به اسارت رفتند، صدمه دیدند و هزاران نفر دیگر، هر چند که اگر تعدادشان به بی ارزشی خس و خاشاک باشند، گمراه نشوند و راه را به بیراهه حالا نروند، عمومی می گفتید، تا ما بیشتر اندیشه کنیم.
ما شاید شطرنج باز ماهری نباشیم ولی ناخواسته به میدان شطرنج شما کشیده شدیم . ما سالها بود که خودمان را به شما و افکارتان و همراهانتان سپردیم ولی باز هم پیروز میدان نشدیم.
ما شعار مرگ به اسرائیل و مرگ بر آمریکا را حذف نکردیم بلکه شعاری هم به آن اضافه کردیم، مرگ بر روسیه و مرگ به تمام آنهایی که نه به جنگ ما و کشور ما و حقیقت از دست رفته ما، بلکه تبر به دست گرفته اند تا با لباس اسلام، به ریشه این ایمان جوان و آنچه بدان معتقدیم بزنند که اگر چنین شود، خدا فقط می داند چه چیز را از دست بدهیم و چه زمانی دوباره جبران شود.
دوست داشتم می توانستیم تا با هم فقط به مدت پانزده دقیقه پیاده در خیابان ولی عصر تهران قدم می زدیم، تا با هم همزمان رسوخ مفاهیم و مبانی دینی در عمق اندیشه جوان را ببینیم و هر دو به خود ببالیم .
...
ولی مطمئن باشید اگر در زمان شما و عقاید شما در زیردستانتان خطری در جامعه به وقوع بپیوندد دیگر، نباید.....
نمیدانم سخن از دهان من که نه نخبه هستم و نه مبتکر و نه نوآور و حتی اکنون از جمعیت این سرزمین هم محسوب نمی شوم، آیا به گوش کسی میرسد یا خیر؟
دوست داشتم از سی دی که برای تعدادی افراد تهیه کردیم، می توانستم به دست شما برسانم شاید، با دیدن این سی دی شما هم اندکی به تفکر می نشستید....
ای کاش میتوانستم پنج دقیقه با شما تنها صحبت کنم و از ناگفته های شما بشنوم تا شاید، از این کابوس وحشت انگیز برهم و برخیزم و ببینم که آنچه دیده و شنیده ام به خواب بوده است.
با تشکر

فریبا شریعتی

۲ نظر:

  1. شما تا چه حد به دین اسلام پای بندید ؟ انقدر که به خاطر شهوت رانی اسلام را کنار گذاشته و لیبرال شوید ؟ اسلام نباشد چه میخواهید جایگذین کنید ؟ از این گذشته شما بیاید در تحقق اسلام در این کشور کمک کنید نه نظامی که اسم آن اسلامی است را کنار بزنید از ترس این که نمیتوانید اسلام را اجرا کنید . بیاید اسلام را تحقق ببخشید نه کنار بزنید.
    از این گذشته کجای قران آمده که در شرایط سخت اقتصادی با دشمنان کنار ببیاید ؟ که شما داییه مهربان تر از مادر شدید برای آمریکا و اسرائیل که خود را نزاد برتر میدانند و مسلمانان را حتی در حد حیوان حرام گوشت هم قبول ندارند ؟
    کمی در خود بنگرید لازم است . کتاب نهج البلاغه را بخوانید این زمان تکرار زمان علی (ع) است منتهی بدون غرض و پیش زمینه

    پاسخحذف
  2. سلام
    از تمام حرفات معلوم میشه حواست فقط و فقط به یک رسانه است و بس. باور کن بد نیست گاهی هم مطالب طرف مقابل رو خوند. یعنی فکر میکنی ما دنبال جایگزینی برای اسلام هستیم یا میخواهیم مملکت را بدهیم به امریکا و اسرائیل . یا دنبال شهوت رانی و لیبرالیستی؟
    زمانی که ابن ملجم حضرت علی را در حال سجده در نماز به شهادت رساند. مسلمانان اون موقع گفتن عجب مگر علی نماز هم میخواند.
    ببین تبلیغات و انحصار رسانه چی بر سر مردم میاورد.
    خط سیر انقلاب از زمان امام رو بگیر و با دقت نگاه کن ببین به کی میرسی.

    پاسخحذف

تمامي نظرات بدون استثنا درج خواهد شد بجز نظراتي كه حاوي كلمات ركيك باشد.